کلبه یه تنهایی
by : x-themes

 

تنها ارزوم دیدن  دوباره یه عشقمه

تنها ارزوم اینه که دستاشو بگیرم

تو بغلم رها بشه سرشو بزاره رو سینم

دم گوشم بگه که هنوزم دوسم داره

بگه تنها عشق زندگیمی

پامو فشار بده دستامو محکم بگیره

گرمای تنش رو دوباره حس کنم

 


†ɢα'§ : ارزوم,
سه شنبه 30 آبان 1391 21:48 |- [̲̲̅̅a̲̲̅̅r̲̲̅̅a̲̲̅̅s̲̲̅̅h̲̲̅̅] -|

 

چه حس خوبی داره اگه اولین بوست از ته قلبت باشه

چه حس خوبی داره اولین کسی که میبوسیش عشق زندگیت باشه

چه حال  خوبی چه حس خوبی تموم عاشق های دنیا میفهمن چی میگم

بهتر از هر حسیه لمس دستای عشقت بهتر از هر کاریه بوسیدن عشقت

 


†ɢα'§ : بوسه یه عشق,
سه شنبه 30 آبان 1391 14:16 |- [̲̲̅̅a̲̲̅̅r̲̲̅̅a̲̲̅̅s̲̲̅̅h̲̲̅̅] -|

چقدر اسون چقدر زود چقدر بد چقدر سخت چه دردناک چه هول ناک

با چه حسی با چه حرفی با چه رویی با چه غروری

زود تموم شد حس های خوب چقدر بد که تموم شد این همه محبت

چقدر اشک چقدر درد چقدر غم چقدر تنهایی چه تنها چه غمگین

دل شکسته شکست خورده توی این سیاهی چه عجیبیه این امید

تو این نا امیدی چه امیدی تو این همه غم چه لبخندی  چه وسوسه ای

چقدر سخت شروع شد... چه اسون تموم شد

سلامی با خوش حالی... خدا حافظی ای با این  همه اشک..

کجا رفت اون همه لبخند.. چی شد اون همه خوش حالی

قصه یه ما همین بود حسرت ما همین بود شروع نشده رسید با پایان


†ɢα'§ : قصه یه ما,
سه شنبه 30 آبان 1391 13:56 |- [̲̲̅̅a̲̲̅̅r̲̲̅̅a̲̲̅̅s̲̲̅̅h̲̲̅̅] -|

واسه دیدن  ناز چشمات دل بی قراره بزار واست بمیرم بمیرم

خودمو دیوونت بدونم بدونم

از وقتی رفتی روزم با شبم فرقی نداره او نداشته

دیوونه وار دوست دارم با اینکه پستم

انقدر برات اشک میریزم تا زنده هستم

روزی نشد بیام سر رو سرت بزارم

بیاد بوسه هات اشک رو چشمام بزارم

دیوونه یه نگاتم منتظر یک نگاتم 

میون عشق های عالم عشق  که به تو دارمو عشقه 

میگم همه بدونن بدونن من عاشقتم دیوونم دیوونم

تا زنده هستم منتظرت میمونم  میمونم

هر شب به عشقت اشک میریزم شاید دوباره نگام کنی نگن عشقت دوست نداره

 

 

 


†ɢα'§ : دیوونتم,
سه شنبه 30 آبان 1391 13:40 |- [̲̲̅̅a̲̲̅̅r̲̲̅̅a̲̲̅̅s̲̲̅̅h̲̲̅̅] -|

 

مامان و بابا داشتند تلویزیون تماشا می کردند که مامان گفت: "من خسته ام و دیگه دیر وقته، میرم که بخوابم".

مامان بلند شد، به آشپزخانه رفت و مشغول تهیه ساندویچ های ناهار فردا شد، سپس ظرف ها را شست، برای شام فردا از فریزر گوشت بیرون آورد، قفسه ها را مرتب کرد، شکرپاش را پرکرد، ظرف ها را خشک کرد و در کابینت قرار داد و کتری را برای صبحانه فردا از آب پر کرد. بعد همه لباس های کثیف را در ماشین لباسشویی ریخت، پیراهنی را اتو کرد و دکمه لباسی را دوخت. اسباب بازی های روی زمین را جمع کرد و دفترچه تلفن را سرجایش در کشوی میز برگرداند. گلدان ها را آب داد، سطل آشغال اتاق را خالی کرد و حوله خیسی را روی بند انداخت. بعد ایستاد و خمیازه ای کشید، کش و قوسی به بدنش داد و به طرف اتاق خواب به حرکت درآمد، کنار میز ایستاد و یادداشتی برای معلم نوشت، مقداری پول را برای سفر شمرد و کنارگذاشت و کتابی را که زیر صندلی افتاده بود برداشت. بعد کارت تبرکی را برای تولد یکی از دوستان امضا کرد و در پاکتی گذاشت، آدرس را روی آن نوشت و تمبر چسباند؛ مایحتاج را نیز روی کاغذ نوشت و هر دو را در نزدیکی کیف خود قرارداد. سپس دندان هایش رامسواک زد.

باباگفت: "فکرکردم گفتی داری میری بخوابی"

و مامان گفت: "درست شنیدی دارم میرم."

سپس چراغ حیاط را روشن کرد و درها را بست. پس از آن به تک تک بچه ها سر زد، چراغ ها را خاموش کرد، لباس های به هم ریخته را به چوب رختی آویخت، جوراب های کثیف را در سبد انداخت، با یکی از بچه ها که هنوز بیدار بود و تکالیفش را انجام می داد گپی زد، ساعت را برای صبح کوک کرد، لباس های شسته را پهن کرد، جا کفشی را مرتب کرد و شش چیز دیگر را به فهرست کارهای مهمی که باید فردا انجام دهد، اضافه کرد. سپس به دعا و نیایش نشست.

در همان موقع بابا تلویزیون را خاموش کرد و بدون اینکه شخص خاصی مورد نظرش باشد گفت: "من میرم بخوابم" و بدون توجه به هیچ چیز دیگری، دقیقاً همین کار را انجام داد!


†ɢα'§ : مادر,
دو شنبه 29 آبان 1391 21:15 |- [̲̲̅̅a̲̲̅̅r̲̲̅̅a̲̲̅̅s̲̲̅̅h̲̲̅̅] -|

هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود، تبرش افتاد تو رودخونه.
وقتی در حال گریه کردن بود، یه فرشته اومد و ازش پرسید: چرا گریه می کنی؟
هیزم شکن گفت: تبرم توی رودخونه افتاده.
فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت و از هیزم شکن پرسید:"آیا این تبر توست؟"
هیزم شکن جواب داد: "نه"
فرشته دوباره...

به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید: آیا این تبر توست؟
دوباره، هیزم شکن جواب داد: "نه".
فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید: آیا این تبر توست؟
جواب داد: آره.
فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به اوداد و هیزم شکن خوشحال روانه خونه شد.
روزی دیگر هیزم شکن وقتی داشت با زنش کنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد توی همان رودخانه. هیزم شکن داشت گریه می کرد که فرشته باز هم اومد و پرسید که چرا گریه می کنی؟ اوه فرشته، زنم افتاده توی آب.
فرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت و پرسید: زنت اینه؟ هیزم شکن فریاد زد: آره!
فرشته عصبانی شد. " تو تقلب کردی، این نامردیه "
هیزم شکن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. می دونی، اگه به جنیفر لوپز "نه" می گفتم تو می رفتی و با کاترین زتاجونز می اومدی.و باز هم اگه به کاترین زتاجونز "نه" میگفتم، تو می رفتی و با زن خودم می اومدی و من هم می گفتم آره. اونوقت تو هر سه تا رو به من می دادی. اما فرشته، من یه آدم فقیرم و توانایی نگهداری سه تا زن رو ندارم، و به همین دلیل بود که این بار گفتم آره.

دو شنبه 29 آبان 1391 20:46 |- [̲̲̅̅a̲̲̅̅r̲̲̅̅a̲̲̅̅s̲̲̅̅h̲̲̅̅] -|

 

روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آن جا زندگی می کنند چقدر فقیر هستند . آن ها یک روز و یک شب را در خانه محقر یک روستایی به سر بردند .
در راه بازگشت و در پایان سفر ، مرد از پسرش پرسید : نظرت در مورد مسافرت مان چه بود ؟ 
پسر پاسخ داد : عالی بود پدر !....

پدر پرسید : آیا به زندگی آن ها توجه کردی ؟
پسر پاسخ داد: فکر می کنم !
پدر پرسید : چه چیزی از این سفر یاد گرفتی ؟ 
پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت : فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آن ها چهار تا . ما در حیاط مان فانوس های تزئینی داریم و آن ها ستارگان را دارند . حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آن ها بی انتهاست !
در پایان حرف های پسر ، زبان مرد بند آمده بود . پسر اضافه کرد : متشکرم پدر که به من نشان دادی ما واقعأ چقدر فقیر هستیم !

 

دو شنبه 29 آبان 1391 19:33 |- [̲̲̅̅a̲̲̅̅r̲̲̅̅a̲̲̅̅s̲̲̅̅h̲̲̅̅] -|

 

یه خواهش از تمام عاشق ها دارم  هیچ وقت عشقت رو ول نکن

بخدا خیلی سخته عشقم منو ول کرد من دیوونه شدم

نمی دونی چقدر میخوایش وقتی از دستش میدی تازه میفهمی

از دم در هر کافی شابی که من رد میشم یادش میفتم

وقتی یاد گرفتن دستاش میفتم اشک از چشمام لبریز میشه

بخدا خیلی سخته نمی تونی تحمل کنی  قدرشو بدون

قدر دستای گرمشو بدون اگه باهاش قهری همین الان بهش زنگ بزن

هر چقدر فش داد بهت گوش کن التماسش  کن ولش نکن

ولش کنی دیوونه میشی گوشه گیر میشی میشی مثل من

از تموم عاشقا میخوام کنار هم بمونن به حرف هایی که نوشتم نخند

حتی برای دشمنم ارزو نمی کنم که از عشقش جدا شه

چون بد ترین درد دنیاست سخت ترین کار دنیاست


†ɢα'§ : یه حرف کوچیک,
دو شنبه 29 آبان 1391 19:27 |- [̲̲̅̅a̲̲̅̅r̲̲̅̅a̲̲̅̅s̲̲̅̅h̲̲̅̅] -|

 [تصویر: 48a069ae59eac1da38fdfc6bacb749d1.gif][تصویر: 48a069ae59eac1da38fdfc6bacb749d1.gif]

پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت. هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون… بعد از یک ماه پسرک مرد… وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر

پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد… دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده… دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد… میدونی چرا گریه میکرد؟ چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد!

[تصویر: 48a069ae59eac1da38fdfc6bacb749d1.gif][تصویر: 48a069ae59eac1da38fdfc6bacb749d1.gif]
 


†ɢα'§ : حرف دلتو بزن,
دو شنبه 29 آبان 1391 19:21 |- [̲̲̅̅a̲̲̅̅r̲̲̅̅a̲̲̅̅s̲̲̅̅h̲̲̅̅] -|

 

بچه ها نظر یادتون نره نظر بدیدا هم تو قسمت ایم  باکس نظر بدید

هم توی قسمت زیر مطلب ها  بخش نظر بدهیدش

 

نگاه کن اگه نظر بدی از این گل ها بهت میدما 

پس نظر بده البته میدونم خودت گلی

دو شنبه 29 آبان 1391 1:32 |- [̲̲̅̅a̲̲̅̅r̲̲̅̅a̲̲̅̅s̲̲̅̅h̲̲̅̅] -|

بیو گرافی داریوش رو فقط بخاطر عشقم گذاشتم

با اینکه اون منو دوست نداره اصلا

و الان اگه اینو میبینه میگه تو خیلی غلط کردی 

ولی من دوسش دارم هر چند که اون دیگه دوسم نداره

فکر  کنم الان پیش خودش میگه تو غلط میکنی منو عشقت میدونی

ولی هر چقدر که از من بدت بیاد من دوست دارم نفسم


†ɢα'§ : عشقم,
دو شنبه 29 آبان 1391 1:21 |- [̲̲̅̅a̲̲̅̅r̲̲̅̅a̲̲̅̅s̲̲̅̅h̲̲̅̅] -|

  تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com  تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com  

محو تماشای تو ، عاشق و شیدای تو

این دلِ بی دل شدو دل به دلت دل ببست

از نفس و بوی تو ، چشم و سیه موی تو

در تپش ولرز شد ، وز قدمت پا و دست

نفحه گیسوی تو ، چون قدح روی تو

سوی دلم چون نشد ، دلبرا! خواهدشکست

دل  زپی اُلف تو ، در شب چون زُلف تو

بهره دل غم بشد ، زار و پریشان نشست

تیر سیه چشم تو ، خنجر آن خشم تو

بر دل من چون بشد ، جان ز دلم دل گسست

مرغ دلم مست تو ، جام می از دست تو

سوی حریفم بشد ، چون دلِ من مستِ مست

در طلب خام تو ، بر لب دل نام تو

در قفس غم بشد ، دل پُر از این دار پست

 

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com  تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

دو شنبه 29 آبان 1391 1:17 |- [̲̲̅̅a̲̲̅̅r̲̲̅̅a̲̲̅̅s̲̲̅̅h̲̲̅̅] -|


تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

بیوگرافی کامل از داریوش   

 

 

داريوش در ۱۵ بهمن ۱۳۲۹ (۴ فوريه ۱۹۵۱) در تهران به دنيا آمد. پدرش, محمود اقبالي, از ملاکان آذربايجان بود. او دوران کودکي خود را در شهر ميانه, زادگاه پدر و ماردش, گذراند, در همان دوران کودکي تنها خواهرش را, گيتي, که ۵ سال بيش نداشت, از دست داد و اين حادثه موجب تيرگي هايي در رابطه پدر و مادرش شد.

 

اولين بار صحنه را در ۹ سالگي, در مدرسه شهر آرا, به مناسبت جشني تجربه کرد, بعد ها با خواندن ترانه براي دوستان و نزديکانش با تاييدها و تشويق هاي صادقانه مواجه شد تا بعدها با اجراي چند ترانه در جشن هاي خانوادگي حتي از گروهي از افراد ناشناس و غير وابسته, در عرصه هنر خوانندگي, مورد تاييد قرار گرفت تا داريوش بيش از پيش روي به خوانندگي آورد.
سال ها بعد داريوش براي اولين بار از طريق فرستنده تلويزيون آموزشي آن زمان, به همگان معرفي شد تا دريچه اي تازه به درون يک دنياي رويايي و پر جازبه به روي وي گشاده شود.

بعد ها فرست هاي جديدي براي عرص وجود در يک زمينه ي وسيعتر فراهم گرديد. برنامه پرطرفدار زنگوله ها که در رديف محبوب ترين برناه هاي تلوزيوني در آن زمان محسوب ميگرديد, به دليل علاقه و توجه بيش از حد نسل جوان, زمينه ي مساعدي براي هنرنمايي گروهي از خوانان مستعد و علاقه مند به کارهاي هنري در رشته ي موزيک فراهم آورده بود.
داريوش به اتفاق کيوان و مرحوم افشين مقدم, در سال ۱۳۴۹, گروه سه نفري خوانندگان جوان را متداول کردند. موفقيت اين گروه به حدي رسيده بود که حتي براي اجراي برنامه در کاباره ها از آنان دعوت به عمل مي آمد و بدينگونه پس از پخش صدا و تصوير آنان در راديو و تلويزيون, بخصوص برنامه ي ۶/۸ , گام تازه اي بري پيوستن به گروه خوانندگان حرفه اي, پيش گماشتند. و اين در موقعيتي بود که داريوش اسم و رسمي به عنوان يک خواننده تازه نفس بدست آورده بود.

بهانه هاي استقلال طلبي و فعاليت فردي و تمايل به کسب عنوان و اشتهار به عنوان يک خواننده ي منفرد, دلايل جدايي از گروه سه نفره به دنبال داشت.( لازم به ذکر است که کيوان و افشين همواره به عنوان گروه ۲ نفره به فعاليت خود ادامه دادند.)

پس از جدايي از گروه ۳ نفره که به سبک ۶/۸ مي خوانندند, داريوش شروع به خواندن ترانه هاي ملايم تر کرد, که در اين ميان ترانه ي به من نگو دوست دارم متولد شد و به شکلي بي سابقه و دور از ميزان تصور و انتظار, ميان مردم گل کرد و پس از آن داريوش به عنوان يک خوانده ي جوان, موفق به کسب هويت شد!

ترانه هاي بعدي داريوش تماما به سبکي کاملا غمگين و گاهي اعتراض آميز درآمد, و پي آمدهاي نا گواري را از جمله زنداني شدن وي به دليل خواندن ترانه هاي سياسي به دنبال داشت. 

داريوش بدون شک محبوب ترين خواننده ي مرد قبل از انقلاب بود, و اين محبوبيت هم به اسيد و اسيد پاشي از سوي معشوقه وي کشيد. او با وجود محبوبيتش آنطور که بايد و شايد در تلويزيون فعاليت نداشت, به گفته خود او که اعتقاد داشت پخش مکرر ترانه ها از راديو و تلويزيون موجب اکراه ميشود. نکته ي جالب اينجاست که داريوش در هيچ يک از شوهاي خود به دوربين نگاه نميکند.

داريوش علاوه بر هنر خوانندگي اشتياق زيادي هم به بازيگري در فيلم هاي سينمايي داشت. او در اوج مشهوريتش در دو فيلم ياران (۱۳۵۳), ساخته محمد دلجو و اميرمجاهد با اجراي زيباي ترانه ي ياران با صداي زيباي فريدون فروغي براي اين فيلم، و فرياد زير آب (١٣٥٦) به همراه فرزانه تائيدي و شهره و به کارگرداني سيروس الوند ايفاي نقش کرد, و در اين فيلم دو ترانه فرياد زير آب و اجازه را نيز به عنوان موزيک متن اين فيلم, مورد اجرا قرار داد. داريوش ترانه ي زندوني,که جزو ترانه هاي سياسي او به شمار ميآيد, را براي فيلم گذر اکبر و زهره را براي فيلم رهايي خواند.

داریوش تحصیلات راهنمایی را در مدرسه فارابی کرج گذراند . یکی از معلمانش که آذری زبان بود، برنامه هایی در سالن های ورزشی ترتیب می داد که داریوش در آن سالن ها ایفای نقش می کرد مدتی بعد داریوش به تهران آمد و در دبیرستان مدائن تحصیلاتش را ادامه داد، چندی نگذشت که به خاطر انشای خیلی صادقانه اش از مدرسه اخراج شد . بعد این موضوع به دبیرستان آزادگان نارمک رفت . داریوش 2 سال از تحصیلاتش را در دبیرستان شاپور شهر سنندج گذراند و هنوز هم یادگاری داریوش بر روی یکی از درخت های سنندج موجود است بعد از اتمام درس، کارخوانندگی را به صورت حرفه ای آغاز کرد اولین ترانه ای داریوش که در 17 سالگی اجرا شد ترانه پیمان شکسته بود که ساخته خود داریوش و شعر زیبای علی گزرسه بود، درسال 1349 زمانیکه داریوش 19 ساله شد به طور رسمی کار خوانندگی را با ترانه همیشه جاوید به من نگو دوست دارم آغاز کرد مساله ای که همیشه داریوش را در کنسرت هایش رنج می داد، رفتار پلیس ها و بادی گاردهای برگزار کننده کنسرت ها با هوادارانش بود که این بی مهری ها باعث شده بود تا عشق حاکم بر سالن های کنسرت داریوش کم رنگ شود .

 

داریوش توسط آقای حسن خیاط باشی راهی تلویزیون شد و با آقای فرشید رمزی که در آن زمان کارگردان تلویزیون بود شروع به همکاری کرد . از آنجایی که در آن زمان مملکت پارتی بازی بود، داریوش را به خاطر یه سری مسائل از تلویزیون اخراج کردند، در آن موقع شاید تنها یکی دو آهنگ از داریوش پخش شده بود . بعد از آن با ایرج جنتی عطائی آشنا شد و با او به راهش ادامه داد . بعد از ایرج با هنرمندانی چون حسن شماعی زاده (آهنگساز چشم من، دستای تو و ...) ،بابک بیات (آهنگسازخونه ،بن بست و ...)، بابک افشار ( آهنگساز آلبوم نفرین نامه ) و اردلان سرفراز کار خویش را ادامه داد . داریوش با کیوان و افشین گروه شش و هشت را تشکیل دادند، ترانه های (شیطنت، چه خوبه آدم همیشه و یاد اون روزهای شاد) مربوط به این گروه می باشد .

 

داریوش در سال 1351 زمانی که 22 ساله بود به خاطر خوندن ترانه های (بوی گندم، بن بست، جنگل، علی کنکوری و خونه) باعث بر انگیخته شدن خشم نظام شاهنشاهی شد و به زندان قصر افتاد ساواک برای مدتی بدجوری پاپیچش شد و در سن 23 سالگی دوباره به زندان اوین افتاد برای داریوش قابل قبول نبود که به خاطر یک سری آهنگ و ترانه باید مورد باز پرسی قرار گیرد . داریوش به خاطر خوندن این ترانه ها 2 سال و 2 ماه در زندان بود که 6 ماه را در سلول انفرادی سپری کرد .

 

داریوش علت محبوبیت خود را چنین بیان میکند : سعی کردم خودم باشم، صادق باشم، سعی کردم با مردم رو راست باشم، و این همان رازی است که می تواند هرکس را در قلب های مردم جای دهد .

 

پاشیدن اسید روی داریوش هنرمند محبوب ایران : مدتی تیتر اصلی روزنامه ها و مجلات شده بود داریوش در این باره چنین می گوید یادمه روی صحنه بودم و داشتم ترانه ی نفرین نامه رو می خوندم که یک دفعه احساس کردم که صورتم گرم شده بعد که متوجه شدم دیدم زنی با یک لیوان آبجو خوری روی صورتم اسید پاشیده خوشبختانه در مجاورت با هوا خاصیت اسید کم شده و آسیب جدی بر من وارد نشد، نمی دونم این عشق بود، نفرت بود، چی بود که این زن رو مجبور به این کار کرد .

 

در کارنامه هنری 36 ساله او بیش از 200 ترانه ثبت شده و ایفای نقش در 2 فیلم یاران و فریاد زیر آب تجربه سینمایی او می باشد . جهان عرب با سبک غنی او آشناست، از این رو جایزه افتخاری فستیوال ویدیو کلیپ در بحرین به او اهدا گردید. داریوش در شب مراسم از صلح و آزادی و امنیت در کشورهای منطقه، مخصوصاً وطنش، پیام داد با این آرزو که مستبدین و دیکتاتورها از تاریخ پند بگیرند.

 

سال 2000 سال رویش داریوش : داریوش کارش را ادامه داد تا اینکه از 2000 گفت سال 2000 سالی که همه از همهمه های یکی شدن به من شدن روی می آوردند . ترانه سال 2000 که در آن زمان برای مردم غیر باور و همه زیر لب می گفتند: داریوش از چه میگوید...؟ از سقوط، از فرار، از شکفتن فلز آری غیر باور بود در زمانی که اوج محبت بود از سال 2000 بگویی، آری به شب های پر از قصه رسیدیم به سال 2000 وقتی که سال میلادی داشت ورق می خورد، بودند کسانی که ترانه 2000 را زمزمه میکردند آن لحظه بر داریوش چه گذشت ...؟ اما بر خلاف تصور سال2000میلادی برای داریوش شروعی دوباره بود، بهتر بگویم تولدی دوباره داریوش در این سال توانست از دست اعتیاد خلاص شود، بیماری که چندین سال دامن گیر او بود اعتیاد بیماری که امروزه دامن گیر جامعه ما شده، در مورد اعتیاد سخن گفتن زیاد است از سال 2000 داریوش دامنه ی فعالیت خود را وسیع تر نموده و به حمایت از هموطنان دردمندش، که از بیماری اعتیاد رنج می بردند، سازمان مرکز بهبودی ایرانیان را، همراه یاران دیگرش تأسیس نمو د. با پایه گذاری بنیاد آینه و عضویت در سازمان عفو بین الملل، فعالیت های اجتماعی او گسترده تر گردید . او در این راستا می کوشد تا با پیام بهبودی و ارائه آگاهی، پیشگیریی و مبارزه با همه آسیب های اجتماعی، بخصوص بیماری اعتیاد، فضایی سالم برای هموطنان در آتش نشسته سرزمینش بوجود آورد . اما هنر مندانی چون اردلان سرفراز، ایرج جنتی عطائی، فرید زولاند و ... از داریوش گفته اند که شنیدن حرفهای آنان خالی از لطف نیست .

 

داریوش از زبان اردلان سرفراز : در مورد داریوش من یک کتاب 35 ساله میدونم، ولی مختصر می کنم حرفم را جدای کیفیت های تکنیکی صدای داریوش که باید اساتید موسیقی در موردش سخن بگویند، در مورد داریوش فقط این را می توانم بگویم که داریوش صدای زخمیه سرزمین ماست . داریوش صدایی بوده که در طول 35 سال پا به پا و همگام ترانه ی متعهد و بیدار ایران قدم برداشته و به قول دوست شاعرم، آقای فرهاد شیوانی (به صدایی می خواهم برسم که گلویش نی خونین شکایت باشد) که داریوش آن صدایی است که به اعتقاد من و دیگر همکارانم که نقشی در ترانه بیدار و ترانه متعهد و ترانه مولف دارند در سرزمین من بار عاطفی این ترانه ها را داریوش به بهترین وجه به دوش کشیده و به مردمی که مخاطبین اصلی هر هنر متعهد هستند رسانده و به سعادت کارهای داریوش یک به یک اگر مرور کنیم در کنار ما پای مردانه ایستاده و این از نظرکیفیت های یک صدای متعهد . در انتها می خواستم بگویم که داریوش واقعیت ترانه راستین و متعهد و ترانه بیدار ایران هست، از آغاز تا به امروز، ترانه ی ماندنی یعنی آیینه ی رو در روی اجتماع و سرزمین من، نشانگر تمام کمی و کاستیها .

 

داریوش از زبان فرید زولاند : من افتخار این را دارم که در حدود 35 سال است با داریوش کار می کنم و در طی این مدت بهترین کارهای خود را که البته با صدای داریوش و اشعار زخم دار آقایان اردلان سرفراز، ایرج جنتی عطائی و شهیار قنبری می باشد را ساخته ام . داریوش به نظر من کسی هست که اعتبار مو سیقی ماست، اعتبار ترانه هست، ترانه بیدار، داریوش کسی هست که با صداش حقیقت را به رخ می کشد، درد او درد مردم هست و درد ترانه سرا و آهنگساز را خوب می داند و به صورت درست و به صورتی که لازمه به مردم ارائه میدهد . داریوش کسی هست که ترانه را از صورت گل و بلبل و از صورت کوچه و بازاری به صورت جدی و اجتماعی در می آورد و مسائل اجتماعی و سیاسی را بیان می کند و داریوش به نظر من بهترین پیام دهنده ترانه است. و من خودم از نظر احساسی و کاری وقتی که برای داریوش کار می کنم، صدای او، رفاقت او، صداقت او، در وجود و احساس من وجود داره و صداش در گوشم می خونه و برایش آهنگی رو می سازم که در وجود من به وسیله ی صدای او نواخته می شود و این را هم می دونم که این پیام به طور صحیح به دست مردم و گوش مردم می رسه .

اما مسئله ای که همه را حیرت زده کرد درخشش داریوش در سینماست، داریوش با بازی در دو فیلم فریاد زیر آب و یاران توانست در دنیای هنرپیشگی نیز خود را محک بزند آن هم چه محکی...! در فیلم فریاد زیر آب که شاید بتوانم بگویم بارها و بارها این فیلم را دیده ام ولی هر بار دیدن آن تازگی خاصی برای من داشته و توانسته است ارتباط جدیدتری با من برقرار کند نیازی به خلاصه گویی داستان فیلم نیست چون می دانم برای یک بار هم که شده، این فیلم ها را دیده اید و می توانم حدس بزنم که پرده به پرده ی این فیلم را حفظ هستید. اما مسئله ای که به واقعیت گرایی فیلم کمک می کند تطبیقی از دنیای امروزی و دنیای لیلی و مجنونی سناریو است که در این فیلم دردهای جامعه به کنار رفته و عشق به میان می آید . داریوش علاوه بر ایفای نقش در این دو فیلم در بسیاری از فیلم ها با صدای خود توانسته است به فروش بیشتر آن فیلم کمک کند، که باز هم هنر داریوش است که من و تو را به پای گیشه بلیط فروشی می کشاند .

 

داريوش در طي فعاليت هنري خود, قبل از انقلاب, بيش از ۳۰۰ ترانه در بيش از ۳۰ صفحه و کاست مستقل خود به موسيقي ايران عرضه کرد, و حضور کاملا فعالي نيز بعد از انقلاب داشته, و همچنان به فعاليت خود ادامه ميدهد. دور از انساف نيست که اشاره اي داشته باشيم به تلاشي که داريوش براي جوانان ايراني مبتلا به اعتياد و کمک هاي مالي به نيازمندان داشته و دارد.

در حال حاضر از داريوش ۱۱ کليپ تصويري در آرشيو ما موجود مي باشد:

دو اجري ترانه ي شبخون ۱ و ۲
زندوني
ياور هميشه مومن
نفرين نامه
جشن دلتنگي
به خود رسيدن
از تو
شقايق
دو اجراي گل بارون زده ي من ۱ و ۲
و خورشيد خانوم آفتاب کن

 

موسیقی داریوش یادآور این امید و نوید است که با پشتکار، عشق، ایمان، و با یک هدف والا میتوان وطن را دوباره ساخت، اگر چه با خشت جان خویش .

 

 

دو شنبه 29 آبان 1391 1:9 |- [̲̲̅̅a̲̲̅̅r̲̲̅̅a̲̲̅̅s̲̲̅̅h̲̲̅̅] -|

 تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

بیوگرافی شادمهر عقیلی  

شادمهر عقيلي متولد هفتم بهمن ماه 1351 خیابان جیهون است شماره شناسنامه اش 8601 صادره از تهران است.او در یک خانواده ی شش نفره بدنیا آمده و فرزند آخر خانواده است.دو برادرش در جنگ به شهادت رسیدند و پدرش که اهل طالقان بود در دوران نوجوانی شادمهر به دلیل بیماری سرطان درگذشت.

از کودکی با دیدن سازهای موسیقی به این رشته ی هنری علاقه مند شد شادمهر از همان دوران به کارهای سخت و مشکل  علاقه ي زيادي داشت .از 10 سالگی ویلن را به عنوان ساز اصلی انتخاب کرد و از همان آغاز فعالیت موسیقی عشق و علاقه خاصی به نوازندگی و ساخت آهنگ داشت.و زیاد به سمت و سوی خوانندگی نمی رفت.

مدتها در ستارخان منطقه شهرآرا ساکن بودند و بعد به جردن نقل مکان کردند بعد از اتمام مقطع راهنمایی به هنرستان موسیقی رفت و در  سال 67 از هنرستان موسیقی به اتفاق یک گروه به واحد موسیقی صدا و سیما رفت.فواد حجازی هم جزء آن گروه بود.در همانجا بود که با خشایار اعتمادی و علیرضا عصار آشنا شد.

اولین ترانه ای که خواند((معبود))بود و ((بهار من))اولین کاست مستقل او.هیچ گاه نتوانست در ایران مجوز کنسرت بگیرد اما فروش کاست ((دهاتی))او بسیار بالا بود.خودش تا زمانی که از ایران برود از میان ترانه هایی که خوانده بود((هزار و یکشب)) ((یاس))و((دلخوشی)) را بیشتر دوست داشت و ترانه((آدم فروش))او را نیلوفر لاری پور و فرزاد حسنی سروده اند.هم اکنون او يكي از محبوب ترین خواننده هاي موسیقی پاپ به شمار ميرود

شادمهر به شمال کشور علاقه خاصی دارد. او بسیار محتاط و محافظه کار است وی بعد از انقلاب اولین خواننده ای بود که در سینما هم به عنوان بازیگر حضور پیدا کرد.تا قبل از اینکه بازیگر شود شاید ماهی یکبار به سینما می رفت و معتقد بود بازیگری کار دشواری نیست. می گویند برای بازی در فیلم ((شب برهنه)) سعید سهیلی حدود 20 میلیون تومان دستمزد گرفت

هرگز در زمینه موسیقی از استادی بهره نگرفت بیش از اندازه به مادرش علاقه دارد و خیلی اصرار داشت که مادر با او به آن سوی مرزها برود اما مادرش نپذیرفت.شادمهر ورزش را دوست دارد و در عرصه ورزشهای اسکی روی آب و شمشیربازی مدتها فعالیت می کرد.جودو و تکواندو هم مدتی ورزش حرفه ای او به شمار میرفتند.در دوران مدرسه هم مرتب فوتبال بازی می کرد و تا قبل از رفتن عضو ثابت تیم فوتبال هنرمندان بود.

برادرزاده اش هومن هم خواننده است چندي پيش با عرشیا خواننده موسیقی پاپ رابطه  اش شكر آب شد و می گویند آدم فروش را برای او خوانده. اردیبهشت سال 80 شادمهر تصمیم گرفت از  ایران به کانادا برودو به دلیل اینکه نواختن اکثر سازها رااز سنتو و گیتار گرفته تا پیانو و ویلن و ...را بلد است توانست جایگاه ویژه ای در موسیقی ایران چه در اینجا و چه در خارج بدست آورد ولی همیشه میگوید که روزی برمیگردد و دلش برای ایران خیلی تنگ شده است.

بعد از رفتنش شایعات زیادی درباره او گفته شد.از جمله اینکه زندانی شده-به بیماری روانی دچارگشته و...ولی همه اینها شایعه ای بیش او بعد از مدتی اقامت در کانادا کلاسهای آموزش گیتار و ویلن راه انداخت و اواسط سال 82 توانست یک آپارتمان در کانادا بخرد و با اجاره نشینی خداحافظی کندو آخرین جمله ای که در این زندگی نامه میتوان از شادمهر گفت این است که در سال 80 ((جان واردادرسن))خبرنگار بخش خارجی واشنگتن پست پس از دیدار از ایران مطلبی نوشت که با این جمله آغاز می شد:ایران اسلحه جدیدی در مقابل غرب به کار گرفته است "شادمهر عقیلی".البته این حرف خبرنگار خارجی بیش از حد اغراق آمیز است ولی نمیتوان گفت که خیلی هم از حقیقت به دور است

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

 

دو شنبه 28 آبان 1391 23:59 |- [̲̲̅̅a̲̲̅̅r̲̲̅̅a̲̲̅̅s̲̲̅̅h̲̲̅̅] -|

 تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

دوستان عزیز همین طور که میبینید طرح وبلاگمو عوض کردم یکم طول میکشه ولی بعد دوسه روز دوباره واستون مطلب های جدید میزارم دیگه حرفی ندارم فعلا

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

یک شنبه 28 آبان 1391 23:54 |- [̲̲̅̅a̲̲̅̅r̲̲̅̅a̲̲̅̅s̲̲̅̅h̲̲̅̅] -|

ϰ-†нêmê§