فضای خانه ام بی تو چه دلگیراست
دل پر حسرتم اسیردست تقدیر است
هوای کوچه ها ازعطرغم لبریز
ومن تنهاوافسرده
کنار پنجره خاموش
غریبانه نگاهم رابه روی کوچه های شهر می دوزم
من اینجا در اتاق نیمه تاریکم
به یاداولین دیدارمان شادم
به یاداولین دیدارمان در آن غروب سرد
که باران یک نفس یک ریزمی بارید
سخن درباره یکدیگر بود
تو از چشمانم میگفتی از زیبایی ام
ومن از قلب پاک و صورت هم چو ماهت
روز دیگر وروز دیگر هم در میان خلوت کوچه
سخن از عشق و غم گفتیم
شبی گفتی بدان هرگزفراموشت نخواهم کرد
وباتنهایی و حسرت هم آغوشت نخواهم کرد
ولی تو بی خبر یک شب رهایم کردی و رفتی
ومن حالا درون این اتاق سرد
شکسته خاموشم و ا فتاده ام گوشه دیوار
که گاهی می نالم از حسرت
خوشا آن اولین دیدار
خوشا آن اولین دیدار
نظرات شما عزیزان:
ϰ-†нêmê§ |