می ترسم
از رگبار مسلسل های بی فشنگ
از لبخند های به ظاهر قشنگ
می ترسم
از كویر پر سراب
از چشم های خیس آب
می ترسم
از زمانه بی گذشت
از دست سرنوشت
می ترسم
از خانه هایی كه باغ دارد
از باغ هایی كه چاه دارد
می ترسم
از سازهای بی صدا
از ناله های مادران خوش خیال
می ترسم
از قصه های باغبان
از گله های خسته از چوپان و راه
می ترسم
از نگاه های به ظاهر شرمنده
از دل های سراسر آكنده
می ترسم
از پنبه های كه با آن سر می برند
از خنده های كه با آن دل می برند ...
نظرات شما عزیزان:
ϰ-†нêmê§ |