نوشتم از خاطره ای
بادستهایی سوخته
نوشم که عاشقشم
فاصله من واون یه دیوار
من اینور
آن طرف
نوشتم خاطره ای روی دیوار
باز شوق به هم رسیدن
ولی دیوار
باز رسیدن به تو در فکر من است
ولی دیوار
میخواهم از تو بگویم
میخواهم اسم تو را صدا بزنم
میخواهم چشمم را ببندم
رد شم از دیوار
ولی باز دیوار
باش کنارم تا بشکنم دیوار
ولی باز دست های خالی یه دیوار
یه دیوار سنگی فاصله من تو
یه دیواری که طولش تمام عمر
عرضش اززمین تا اسمان
دیواری که اسمش دل سنگی تو
من عاشقتم ولی دیوار
ولی دیوار ولی دیوار ولی دیوار
ϰ-†нêmê§ |